نوشته زیر به قلم آقای قادری از فرهنگیان روستای بهکندان است که از وبلاگ درگزینیان رونوشت شده است.
بچه که بودم هروقت به بهکندان فکر می کردم همیشه یاد سبزه و چمن وزیبایی و سرسبزی می افتادم.واقعاً هم سر سبز و دیدنی بود و هست و خواهد بود. چه خاطره ها و بازی ها که با دوستان خود در طبیعت و مناظر زیبای روستای بهکندان داشتیم.یادش بخیر..
در این مجال میخواهم یادی بکنم از کوچه ها و منازل هم روستاییان خودم که مثل عکس و فیلم در ذهنم نقش بسته و این یاد نامه کوچه های زبیای خودم را برای یادگاری در دفتر ذهن بچه های هم سن وسال خودم و دیگرانی که بعد از ما می آیند؛می نویسم. باشد تا اندکی از خاطرات آن سالها در ذهن پر خاطره هم روستاییان زحمت کش و عزیزم ماندگار شده و تداعی گر خاطرات آنان گردد.
هر وقت و هر جا که به روستا می اندیشیدم؛تنها چیزی که به ذهنم می آمد یاد کوچه ها و منازل روستایی بود.این فکر مرا آرام می نمود.بدترین جا و پست ترین مکانش به قول قنبر دوست عزیزم، بهترین و بالاترین مکان بود.شاید این نوشته برای آنانی که هم اکنون در روستا زندگی می کنند جالب نباشد! ولی برای کسانی که از این افراد وکوچه ها وخانه ها ومنازل خاطره دارند وحداقل انها رادیده اند دنیای شیرین کودکی آنها را رقم می زند.باشد که تنها بردن نام این اشخاص زحمت کش و منازل سنتی و زیبای روستا و یا گفتن جمله ای در وصف این افراد، بتواند یاد ونام و آنها را زنده نماید.خدایشان رحمت کند و بر زندگان عمر باعرت بدهد.
در اینجا فرصت را غنیمت می شمرم و درود می فرستم به روان همه کسانی که با مازیستند و اینک در بین ما حضور ندارند.خواهشمندم اگر نقصی دراین گفتار است برمن ببخشند و نکاتی که میدانند درست است برای من بفرستندکه اشتباهات را جبران نموده تا خاطره خوشی را برای همه رقم بزنیم.
محله های روستای بهکندان شاید زیاد باشد؛ولی به قول رسول حیدری آنچه که در زبان چوپانان زحمت کش ده(در مورد چوپانان روستا هم اگر کسی اطلاعاتی دارد برای ما بفرستد) جاری بود و با آن گوسفندان را جمع کرده و یا حق چوپانی می گرفتند؛ تقریبا در چهار محله خلاصه می گردد.(اگر کسانی اطلاعات اضافی دارند بیان نماید)
1.- حامام(حمام) محله سی2-آششاقو محله4-یوخارو محله5- دئیرمان محله سی
منزل بعدی مرحوم احمد فریدونی که در مراسم تعزیه با اون میزقان(قره نی) مشهور خود زیبایی و هیجان مراسم تعزیه را دوچندان می نمود؛یادش بخیر، میزقانش چه شور و نوایی در دلها می انداخت. بچه که بودم ؛چهره صمیمی وی با زن مرحومش کوثر و شوخی هایش برای من لذت بخش بود. مرحوم احمد آدم بسیار زحمتکش حلال خور و مومن بود.می گویند اصلا نماز و روزه بخدا بدهکار نبود. باهرکس با هرسن و سال هم صحبت می شد. خوش خو و مهربان بود. از بچگی علاقه شدید به نی زنی داشت. نی زن حرفه ای بدون آموزش بوده و مهارت خدا دادی داشته است.
از جوانی قره نی یا همان میزقان را در مراسم تعزیه می زد. تکرار و تمرین و انگیزه و هدف الهی باعث مهارت و یاد گیری خودبخودی وی شده بود .وی برای هرنقش تعزیه ، خودش خود جوش آهنگ مخصوص آن را می زد. مثل آهنگ جنگ و آهنگ عزا و آهنگ نوحه خوانی .هر آهنگ با لحن صدای هر نوع خواننده ترک فارس وغیره خدا دادی بلد بود .تعریف می کنند در اواخر عمرش دیگر نفس یاریش نمی کرد در تعزیه آهنگ بزند؛ به خاطر علاقه زیادی که به تعزیه امام حسین ع داشت در بالکن خانه ،صدای تعزیه را گوش می کرد وکج دار مریض آهنگ آن نقش تعزیه خوان را می زد. روحش شاد. پدر وی مرحوم بیرامعلی نیز باغ بان قلعه بود. وی آن زمان سواد قرآن داشت.
خانه موسی مرادی در کنار خانه مرحوم احمد بود. موسی مرادی با
اون شلوار همیشه اتوکرده وسیگار همیشه بر لبش در همسایگی ما جلب توجه می
کرد.پدرش مرحوم محمد علی که همیشه می دیدم با عصا و عینک ته استکانی خود
روبروی کوچه تنگشون در کنار خانه آقا دایو (آقامعلی لطفی)نشسته و گذر عمر
را تماشا می کرد. محمدعلی پدر موسی برادر بیرامعلی فوق الذکر، دهبان
بود.بقول قدیمیها پاکار بود. چنان صدای اکویی داشت از بالاپشت مردم را
دعوت می کرد به لایروبی قنات ها وغیره. میگن صدای آنمرحوم در روستاهای
همجوار به وضوح شنیده می شد.
پایان بخش اول و دوم